یادداشت هایی از خاطرات و تجربیات یک دانشجوی مامایی

اولین تجربه ی خدمت

چهارشنبه, ۱۳ فروردين ۱۳۹۹، ۰۳:۱۷ ب.ظ

 دانشگاه قرار بود یه ایستگاه پایش سلامت تو مصلی برگزار کنه و من از قبل از کنکور یکی از آرزوهام شرکت تو این ایستگاه ها و

 اردوهای جهادی بود اصلا یکی از چیزایی که بهم انگیزه میداد واسه قبول شدن تو رشته های پزشکی همین آرزو بود..

 با اینکه وسط امتحان های ترم بود و فردای اون روز امتحان سنگین آناتومی داشتم ولی به خودم اجازه ندادم که امتحان مانع

 رفتنم بشه..

 دوستام میگفتن کجا میخوای بری ما که هیچی بلد نیستیم تازه ترم یکیم...

 منم میگفتم فشار گرفتن رو که بلدم..خدا کمکم میکنه

 کلی واسه اون روز ذوق داشتم

 حتی زودتر از ساعت تعیین شده خودم رو رسوندم..

 وقتی اولین فشار رو گرفتم و اون خانم برام دعا کرد بهترین حس دنیا بود و بهترین انرژی بود که میتونستم از کسی بگیرم...

 بغض کرده بودم...حدود 50-60 تا فشارخون رو اندازه گرفتم مچ دستم کاملا بی حس شده بود و هوای سرد دی ماه هم بی

حسی دستم رو بیشتر میکرد ولی با هر دعای خیری که برام میکردن انرژی بیشتری میگرفتم و با عشق بیشتر به کارم ادامه

 میدادم..

 وقتی به خونه برگشتم اونقدر حالم خوب بود که حتی حس درس خوندن روهم نداشتم و تمام مدت به اتفاقات صبح فکرمیکردم

 و بسی خوشحال بودم از اینکه به یکی از آرزوهام رسیدم...

 این خدمات رایگان و اردوهای جهادی جدا از بحث ثوابش و عشق خدمت به مردم ، پراز تجربه س، آدم کلی چیزای خوب یاد

 میگیره که تو پیشرفتش خیلی کمک کننده است.

 امتحان رو هم 20 شده بودم که مطمئنم بخاطر حس خوب روز قبل بود..

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۹/۰۱/۱۳
یاس ب.دارابی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">