یادداشت هایی از خاطرات و تجربیات یک دانشجوی مامایی

نبض حیات

شنبه, ۱۹ تیر ۱۴۰۰، ۱۰:۴۷ ب.ظ
قرار بود بیمارستانی برم که یه جورایی دوست داشتم شیفت اونجا رو هم تجربه کنم حس خوبی نسبت به بیمارستانش داشتم، البته اینکه یکی از اساتیدمون رئیس اون بیمارستان هم هستن بی تاثیر نبود در احساسم نسبت به اون بیمارستان.

روز قبل از یکی از بچه های ترم بالایی آدرس پاویون رو پرسیدم تا مجبور نباشم صبح دنبالش بگردم. وقتی وارد محوطه بیمارستان شدم حس خوب کارآموزی های قبلی رو احساس کردم کم کم داشتم فراموشش میکردم ولی اون روز دوباره اون احساس خوب برگشت.

وارد سالن شدم و دنبال آسانسور میگشتم پیداش کردم و کلید طبقه ی منفی یک رو فشار دادم. درب آسانسور که باز شد با کلی کارتون سرم مواجه شدم مثل اینکه پاویون کنار انبار دارو هستش. تابلوی بالای اتاق ها رو یکی یکی نگاه کردم نمازخانه آقایون، رختکن خدمات، نمازخانه بانوان و بالاخره رختکن بانوان، وارد شدم یه نفر تو پاویون بود پرسیدم کلید از کجا بگیرم گفت اینجا کلید نداره یه کمد رو بردار، نگاهی به اطراف انداختم در کمد ها باز بود و تقریبا نصفش پراز وسایل بود، یه کمد رو انتخاب کردم و طبق تجربه های قبلی کمد طبقه ی بالا انتخابم بود، بعد از تعویض لباس و برداشتن موبایل و دفترچه یادداشت و خودکار و یه شکلات وسایلم رو به خدا سپردم و همین طور که قصد خروج از پاویون رو داشتم، حانیه و نجلا رو دیدم بعد از یکسال و اندی.

نیم ساعتی تا اومدن استاد فرصت داشتیم با نجلا رفتیم تو حیاط و مشغول عکس گرفتن شدیم، اونقدر عکس گرفتیم که حافظه ی گوشی تا مرز پر شدن رسید، حانیه زنگ زد و گفت بیاید طبقه ی اول قسمت کتابخونه، به محل مورد نظر رفتیم و با مسئول آموزش آشنا شدیم و بعد از امضا و ثبت ورود، استاد رو دیدیم که حسابی دلمون براشون تنگ شده بود، بعداز سلام و احوالپرسی شروع کردیم به گله کردن از شرایطی که این مدت داشتیم و عملا هیچی بلد نیستیم. استاد هم بهمون روحیه دادن که تموم تلاششون رو میکنن تا جبران بشه.

به همراه استاد وارد درمانگاه شدیم پرسنل بیمارستان با روی باز با ما برخورد کردن و همه ی کار رو به ما سپردن، حس خوب اعتماد رو دریافت کردیم. یه اتاق با دوتا میز و صندلی و یه تخت و یه سونیکید، روش کار و نحوه ی تشکیل پرونده را استاد توضیح داد و با ورود اولین خانم باردار عملا کار شروع شد، اولین مراجعه کننده رو استاد به عهده گرفتن تا ما با روند کار بیشتر آشنا بشیم بعداز تشکیل پرونده نوبت به مرحله ی جذاب ماجرا رسید، شنیدن صدای ضربان قلب جنین که صدای زندگی بود.

استاد ابتدا با مانور لئوپولد موقعیت تقریبی قلب رو پیدا کردن و با گذاشتن پروپ فضا پر شد از نبض های حیات یه جنین. تازه عشق به کارم رو تجربه کردم.

وقتی برای بار اول دستم رو روی شکم مادر گذاشتم و سر و اندام جنین رو پیدا کردم یهو ته دلم قند آب شد، جنین زیر دستم تکون میخورد و خودش رو جابه جا میکرد انگار که مزاحم استراحتش شدم، منم بیخیالش نشدم و منتظر موندم تا یه جا ثابت بشه بتونم صدای قلبش رو گوش بدم.

بعداز انجام کارهای مادر اول استاد فقط نظارت میکردن و کم کم همه مون به خوبی روند کار رو یاد گرفته بودیم و به مدت یک هفته این کار ها تکرارشد.

 

لوکیشن عکس: بیمارستان شهدا

 

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۰/۰۴/۱۹
یاس ب.دارابی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">